بهار! تو می آیی نرم ،زیبا،آرام…

منتظر اسفند ۲۸, ۱۳۹۰ ۱

این همه زیبایی و سرزندگی و تازگی از زلال چشمه دامن تو می جوشد این روح خسته را هر چه کهنگی داشت به نوید آمدنت به تازگی نشاندمش هر چند سخت اما من این روح ناراضی و عبوس را به تازگی نشاندمش. بهار تو با همه ی زیبایی هایت می آیی اما در بین ما کم و کاست بسیار است ما کم داریم از والامنش های انسانیت ،ما چنین گلستان هایی را کم داریم. می دانم که به خود می بالی که رقیبی نداری اما بگذار به تو بگویم که اگر مانده بودند آن سرشار گلستان های همت و غیرت‌ ، تو جرأت خود نمایی نمی کردی آن ها که همه را بارور به درک ایستادگی کردند آنها که رفتنشان مهریست بر ارزش والای زندگی عزمتند، رفتنشان چه تلخ بود بر ایمان و تلخ تر اینکه آنها همه با لبخند می رفتند و روح بسیارمان حقارتش را به چشم می دید و از خود بیزار می شد از این همه دنیا دوستی دنیا طلبی ، ریاست طلبی ، ما کجا آنها کجا …

بهار تو با وجود همه این ها می آیی نرم،زیبا،آرام…

خانم سامان

یک دیدگاه »

  1. صالحون... اسفند ۲۸, ۱۳۹۰ at ۱۰:۵۳ ب.ظ - پاسخ

    در این نوروز باستانی خیال امدنت را به اغوش خسته می کشم
    نوروز ۹۱مبارک
    با تو از خاطره ها سرشارم.جشن نوروز تو را کم دارم
    سال تحویل دلم می گیرد با تو تا اخر خط بیدارم

    بهار امسال بی تو برایم از پاییز غم انگیز تر است
    نوروز مبارک

فرستادن دیدگاه »